هیزم شکن
هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود"تبرش افتاد توی رودخونه.
وقتی در حال گریه کردن بود یه فرشته اومد و ازش پرسید:
چرا گریه میکنی؟
هیزم شکن گفت:
تبرم توی رودخونه افتاد
فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:
آیا این تبر توست؟
هیزم شکن جواب داد
"نه"
فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید:
آیا این تبر توست؟
دوباره هیزم شکن جواب داد: نه
فرشته باز هم به زیر آب رفت و با تبر آهنی برگشت و پرسید آیا این تبر توست؟
جواب داد:
آره
فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هیزم شکن خوشحال روانه خانه شد.
روزی دیگر هیزم شکن وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه میرفت زنش افتاد توی آب.هیزم شکن داشت گریه میکرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا گریه می کنی؟اوه فرشته زنم افتاد توی آب.
فرشته هم رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت ...
...بقیه داستان را در ادامه مطلب بخوانید...
:: موضوعات مرتبط:
داستان کوتاه ,
داستانهای طنز کوتاه و با حال ,
,
:: برچسبها:
هیزم شکن ,
داستان خنده دار ,
داستان پند آموز ,
داستان هیزم شکن و جنیفر لوپز ,
داستان هیزم شکن و فرشته ,